۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۳

در طرب ز ازل بر من حزین بستند
گشاد نیست دری را که اینچنین بستند

بریدم از همه عالم برای خاطر دوست
کمر به دشمنی‌ام عالمی ازین بستند

کف بریده ما آشکار شد، ور نه
هزار دست شکسته در آستین بستند

نه کافرم، نه مسلمان، که با ترانه عشق
لبم ز زمزمه صوت کفر و دین بستند

نرست شاخ گلی چون تو از زمین، هرچند
که آب چشمه خورشید بر زمین بستند

چو غنچه در دل قدسی هزار جا گره است
ز هر گره که بر آن زلف عنبرین بستند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.