۲۷۵ بار خوانده شده
به عزم جلوه چو آن گلعذار برخیزد
نشان عافیت از روزگار برخیزد
ز شوق تیر نگنجند آهوان در پوست
به عزم صید چو آن شهسوار برخیزد
اگر به مرده صد ساله بگذری ز لحد
ز شوق روی تو بیاختیار برخیزد
به سوی من چو گذر کردهای دمی بنشین
که حسرت از دل امیدوار برخیزد
غم فراق تو چون تیغ بر میان بندد
ز زندگانی خضر اعتبار برخیزد
ز ابر دیده ازان سیل اشک میبارم
که غیر ازان سر کو، چون غبار برخیزد
به داغ عشق تو قدسی چو جان دهد، ز گلش
به جای سبزه، دل داغدار برخیزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نشان عافیت از روزگار برخیزد
ز شوق تیر نگنجند آهوان در پوست
به عزم صید چو آن شهسوار برخیزد
اگر به مرده صد ساله بگذری ز لحد
ز شوق روی تو بیاختیار برخیزد
به سوی من چو گذر کردهای دمی بنشین
که حسرت از دل امیدوار برخیزد
غم فراق تو چون تیغ بر میان بندد
ز زندگانی خضر اعتبار برخیزد
ز ابر دیده ازان سیل اشک میبارم
که غیر ازان سر کو، چون غبار برخیزد
به داغ عشق تو قدسی چو جان دهد، ز گلش
به جای سبزه، دل داغدار برخیزد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.