۲۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

رنجیدن تو باعث نومیدی من شد
پیراهن امید، مرا بی تو کفن شد

شاید که کسی گوش کند ناله ما هم
بایست هم‌آواز به مرغان چمن شد

معموری منزل بود از صاحب منزل
هرجا که نشستیم دمی، بیت حزن شد

افکند هما سایه ولی بر سر خاکم
شد تیرگی از جامه بختم، چو کفن شد

بهبودی احوال دل از سعی فلک نیست
بر گلخن اگر عشق گذر کرد، چمن شد

ما را نتوان گفت مسافر که به غربت
هرجا که نشستیم به باد تو وطن شد

زان دل نکنم چاک، که بیرون نروی تو
کز نکهت زلف تو دلم رشک ختن شد

سودای دگر نیست میان خط و زلفش
هز فتنه که شد بر سر آن چاه ذقن شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.