۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۰

باده گر فردا خورم، عالم کنون پر می‌شود
تا شده جامم تهی، صد دل ز خون پر می‌شود

پیش ازان کز بیخودی بر تن درم پیراهنی
عالم از رسوایی‌ام بنگر که چون پر می‌شود

کی به گل‌چیدن چو بیدردان به گلشن می‌روم؟
تا مرا دامن ز اشک لاله‌گون پر می‌شود

ساغرم بر کف تهی و سر پر از سودای خام
حیرتی دارم که چون ظرف نگون پر می‌شود؟

چون صباح عید، رندان شیشه‌ها پر مِی کنند
دیده ما هم ز خون بهر شگون پر می‌شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.