۲۶۵ بار خوانده شده
گفتم از عشقت کشم دامن گریبانگیر شد
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را
آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع
کوهکن را تیشه گردید و مرا زنجیر شد
ذوق تنهایی و دام غم چه میپرسی که چیست
عندلیبی را که با گل در گلستان پیر شد
گرچه عمری کرد تدبیر رهایی از غمش
عشق چون آمد، خرد شرمنده تدبیر شد
عشق چون قایم شود راحت کند آزار را
آنچه در پیمانهام خون بود اکنون شیر شد
چون بنای دوستی هرگز نمیگردد خراب
عشق هر ویرانهای را کز پی تعمیر شد
دیدن روی جوانان چشم روشن میکند
دیده یعقوب در هجران یوسف پیر شد
تیر عشقت از دل قدسی نشد هرگز خطا
رد نگردد هرچه از روز ازل تقدیر شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
سر کشیدم، گردنم تا پای در زنجیر شد
کاوکاو چشمه اندازد ز صافی آب را
آنقدر در گریه کوشیدم که بیتاثیر شد
از خدنگ عشق، پیکانی که شد در سینه جمع
کوهکن را تیشه گردید و مرا زنجیر شد
ذوق تنهایی و دام غم چه میپرسی که چیست
عندلیبی را که با گل در گلستان پیر شد
گرچه عمری کرد تدبیر رهایی از غمش
عشق چون آمد، خرد شرمنده تدبیر شد
عشق چون قایم شود راحت کند آزار را
آنچه در پیمانهام خون بود اکنون شیر شد
چون بنای دوستی هرگز نمیگردد خراب
عشق هر ویرانهای را کز پی تعمیر شد
دیدن روی جوانان چشم روشن میکند
دیده یعقوب در هجران یوسف پیر شد
تیر عشقت از دل قدسی نشد هرگز خطا
رد نگردد هرچه از روز ازل تقدیر شد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.