۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۵

تا عشق مرا بر سر بازار نیاورد
حسن از نگه گرم، خریدار نیاورد

پهلو به صبا می‌زند این حرف که گویم
با شانه، که از زلف تو یک تار نیاورد

در خواب، سر زلف تو بسیار گرفتم
جز خواب پریشان ثمری بار نیاورد

داغم که چرا جاذبه ناله بلبل
گل را به چمن از سر بازار نیاورد

از نرگس جادوگر او تا به مسیحا
صدبار خبر برد که یک‌بار نیاورد

قدسی نکنی شکوه ز سودای محبت
تسبیح که برد از تو که زنار نیارود؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.