۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

خلاصی‌ام ز کمند تو در ضمیر مباد
اگر اسیر تو نبود دلم اسیر مباد

نهفته مهر تو در سینه ورنه می‌گفتم
چو صبح سینه چاکم رفوپذیر مباد

نمی‌دهی می وصلم که تنگ‌حوصله‌ای
مباد ساقی مجلس بهانه‌گیر، مباد

دعا کنید که پرویز را پس از فرهاد
گذار بر طرف قصر و جوی شیر مباد

دلم ز فرقت همدرد خویش، قدسی سوخت
که گفته بود ترا در جهان نظیر مباد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.