۲۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۲

نیست نومیدی گر از حد انتظار ما گذشت
ناقه مجنون نه روزی از همین صحرا گذشت؟

گر جفایی آید از ارباب دنیا بر دلت
بگذران، چون عاقبت می‌باید از دنیا گذشت

غنچه بر روح قدح خندید کامشب در چمن
مستی بوی گلم از باده حمرا گذشت

گر بود صد کوه از آهن، کجا تاب آورد
آنچه بر من دوش از هجران او تنها گذشت

هر سر خاری که می‌بینم، به مجنون دشمن است
ناقه لیلی مگر روزی ازین صحرا گذشت؟

نامه‌ای کش عشق طغرا شد، مخوان تا آخرش
زانکه هر مضمون که خواهی یافت، در طغرا گذشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.