۲۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

پیغام وداع آمد و با گوش به جنگ است
هجران به تو نزدیک شد ای جان، چه درنگ است

ما قافله‌سالار ره عشق بتانیم
در بحر بلا کشتی ما کام نهنگ است

هر لحظه دلم را شکند یاد جدایی
ای وای بر آن شیشه که سیلی‌خور سنگ است

آوارگی هجر بتان طرفه بلایی‌ست
آسوده‌دل آن‌کس که گرفتار فرنگ است

قدسی چه عجب گر گره افتاد به کارت
صد مطلب نایاب ترا در دل تنگ است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.