۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳

من لبالب آروز، لیک آرزوی دل یکی‌ست
عالمی پر از شهید و غمزه قاتل یکی‌ست

خواه سوی کعبه رو خواهی ره بتخانه گیر
کوی عشق است این به هر جا می‌روی منزل یکی‌ست

نه ز هجران خسته دل گردیم نی از وصل خوش
موج دریاییم ما را لجه و ساحل یکی‌ست

وادی عشق است اینجا ساربان آهسته ران
هر قدم مجنونی افتاده‌ست اگر محمل یکی‌ست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.