۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹

هنوز چشم امیدم به رهگذاری هست
هنوز گونه زرد مرا غباری هست

نمی‌زنم مژه بر یکدگر ز حیرانی
هنوز چشم مرا درد انتظاری هست

حذر نکرد ز آهم سپهر و غافل از این
که در میانه این گرد هم سواری هست

مرا چو حادثه مخصوص گشت دانستم
که روزگار مرا از من اعتباری هست

ز دیده خون دلم جوش می‌زند امشب
مگر بر آن سر کو چشم اشک‌باری هست؟

نصیب ما که درین گلشن آشیان داریم
اگرچه خرمن گل نیست، مشت خاری هست

ز موج خیز محبت برون مرو قدسی
به خس گذار درین بحر اگر کناری هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.