۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

کجا در غربتم یک همدم دیرین شود پیدا؟
به جز شمعم که گاهی بر سر بالین شود پیدا

به گوش منصفان کافی بود صاحب طبیعت را
اگر در صد غزل یک مصرع رنگین شود پیدا

قیامت باشد آن روزی که خورشید و نگار من
ز یک سو آن شود طالع ز یک سو این شود پیدا

اگر از تیشه فرهاد کس آیینه‌ای سازد
عجب دارم در آن جز صورت شیرین شود پیدا

پریشان زلف و می در دست و مژگان بر سر شوخی
که را ماند به جا دین چون به این آیین شود پیدا؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.