۳۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

خوشدل کند خیال تو هجران‌کشیده را
آتش گل است دیده گلشن‌ندیده را

تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز
در شیشه واگذار می نارسیده را

تسلیم شو که اجر شهادت نمی‌دهند
در کوی عشق کشته در خون تپیده را

بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب
خال سفید و آب سیاه است دیده را

ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا
لذت ز باده نیست لب خون مکیده را

بی‌درد گو بنال که سیماب اگر شود
خوبان نمی‌برند دل آرمیده را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.