۳۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲

شام خطت گرفته ز صبح آفتاب را
زان روز خوش نمانده جهان خراب را

بر نام هیچ‌کس رقم روز خوش نبود
خواندیم هر دو رو ورق آفتاب را

بی‌غم نفس نمی‌کشم و جای عیب نیست
گر دردکش به لای برآرد شراب را

از سوختن منال چو بردی به غم پناه
نسپرده کس به شعله امانت کباب را

ساغر مدد ز باطن مینا طلب کند
صبح است پیر و پیش قدم آفتاب را

قدسی دلم خلل نپذیرد ز حادثات
نتوان خراب کرد سرای خراب را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.