۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۷۳

باز آمده ای سری در آشفته
ترک همه نام و ننگ خود گفته

بر هر سر کوچه ی گلی دارم
بر خاک ز خون دیده بشکفته

از بس که به فکر دوست مشغولم
از خویشتنم ملال بگرفته

گر باز نظر کند به باغستان
من مست چو بلبلان آشفته

در شورم و غصه های دیرینه
آغاز کنم به نکته ای سفته

او گوش نهاده بر سماع من
من خویشتن از رقیب بنهفته

هیهات اگر رقیب را بینم
آویخته هم چو خوشه از چفته

تا کی کوشد نزاری مسکین
جانی به لب آمده، دلی رفته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.