۴۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۳

ای به تو آرزویِ من بیش‌تر از جفایِ تو
سر برود ولی ز سر کم نشود هوایِ تو

دشمن و دوست گو بکن هر غرضی که ممکن است
جور همه جهانیان من بکشم برای تو

باقی‌ِ عمر بر درت سر بنهم به بندگی
نا کسم ار نُطُق زنم مختلفِ رضایِ تو

مونسِ من خیالِ تو دولتِ من وصالِ تو
قبلۀ من جمالِ تو کعبۀ من سرایِ تو

از درِ تو کجا روم آری اگر ترا کسی
هست به جای من مرا نیست کسی به جایِ تو

بر سرِ آب و آتشم از دل و دیده رحم کن
بادِ نفاق در سرم نیست به خاکِ پایِ تو

ظاهر اگر نمی‌کنی میل به دوستیِ من
روشنیی به خاطرم می‌رسد از صفایِ تو

دست به دوستی زدم از تو مدد به همّتی
حاجتِ من برآید از معجزۀ دعایِ تو

گفت نزاریا بکش بارِ جفا که عاقبت
شاخ امید بر دهد از اثرِ وفایِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.