۲۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۹

جانِ من و عقلِ من و هوشِ من
هر سه به یک ره شده فرتوشِ من

صاعقۀ عشق درآمد بسوخت
خوابِ من وخوردِ من و توشِ من

بر رهِ امید و ندای نجات
چند بود چشمِ من و گوشِ من

ساقیِ خم خانۀ وحدت کجاست
تا بنهد بر کفِ من نوشِ من

تا نکند دوست نظر ضایع است
سعیِ من و جهدِ من و کوشِ من

آه که نتوان به کسی باز گفت
زآن که ببرده‌است زمن هوشِ من

سروِ روانی که نگنجد ز قدر
در همه عالم نه در آغوشِ من

قدرِ من امروز چه دانی که قدر
باز ندانی ز شبِ دوشِ من

عیبِ نزاری چه کنی کاین عَلَم
عشق ز مبداء زده بر دوشِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.