۳۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴ - بی وفا

بی وفا یارا چنین تا کی جفا کاری کنی
نیست وقت آنکه به یک خنده وفاداری کنی؟

این چه قسمت باشد ای بی رحم انصافی بده
بر من مسکین ستم با دیگران یاری کنی

با وجود مردم دیگر نمی دانم چرا
میل دائم جانب رندان بازاری کنی

وقت آن آمد که دستی بر دل زارم نهی
خون شدازدست تودل تا چند خونخواری کنی

خانه دل گر فرو ریزد ز یاد روی توست
سهل باشد هر عمارت کش تو سرداری کنی

شیون و زاری مکن محیی دگر کان سنگدل
جور افزون می کند هر چند تو زاری کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳ - برون آ شهسوارا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.