۳۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶ - آه مردم

آه دردآلود مردم جان جانها را بسوخت
سینه مجروح هر مجنون و شیدا را بسوخت

درجگرهای کباب این آه من زد آتشی
آه زین آه جگرسوزی که دلها را بسوخت

بامدرّس گفتم از سوز دل خود شمّه ای
آتشی افتاده درجانش سراپا را بسوخت

پیش یوسف گر رسی روزی بگو ای عزیز
آتش عشق تو سرتا پا زلیخا را بسوخت

نو بهاران اشک ریزان جانب صحرا شدم
آه گرمم سبزه های کوه و صحرا رابسوخت

محیی نادان است کان یاران به غفلت می روند
خرقه و تسبیح و مسواک و مصلّا را بسوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵ - وعده دیدار
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷ - هرچه خواهی بطلب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.