۵۷۷ بار خوانده شده

بخش ۴۳ - من کیستم

مرا خود در اوقاتِ ردّ و قبول
نباشد غمِ ترّهاتِ جَهول

اگر سرِّ مردان ندارم نگاه
کله سر نبیند دگر سرکلاه

نیارم به نا محرمان باز گفت
چه گویم که با من که این راز گفت

همه هرچه در حقِّ من گفته اند
نه از من که از خویشتن گفته اند

اگر معترض طعنه ای می زند
به خود بر ز خود هم چو قز می تند

مرا کس نداند که من کیستم
کدامم کجاام کی ام چیستم

چه بارست بر جانِ پر درد من
که خون شد دلِ ناز پروردِ من

زبس طعنه همواره دل خسته ام
دلِ خسته در لطفِ حق بسته ام

چو از بدوِ فطرت قلم می رود
چه بردستِ من بیش و کم می رود

دلم موج خون می زند لب خموش
ملامت روان و من آگنده گوش

همان به که فی الجمله از هیچ روی
نگویم سخن تا نگویند گوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۴۲ - سبب تغییر حال
گوهر بعدی:بخش ۴۴ - پس از توبه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.