۳۳۵ بار خوانده شده

بخش ۴۰ - خلوت آباد حکیم

مرا هر چه با خویشتن بودمی
نه در مجلس انجمن بودمی

به اوقات بودی ز ماءالعنب
دو شیشه سه من راتبِ روز و شب

درِ خلوت آباد در بستمی
به کنج خود آسوده بنشستمی

به هر موسمی خانه‌ای داشتم
حکیمانه پیمانه‌ای داشتم

به دفع ملالت به رفع حجاب
روان کردنی کاسه‌ی پر شراب

فرو دادمی کاسه سرسیاه
به میعاد عادت به رسم و به راه

درِ اشتها چون شدی باز، باز
سبک کردمی لقمه‌ای چند گاز

به هر وقت می‌بود نفسِ حقیر
ز اندک غذا ریزه‌ای ناگزیر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۹ - حکایت
گوهر بعدی:بخش ۴۱ - عروج و الهام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.