۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱

خدایگانا سالی زیادت است که من
به پای حرص به گرد عراق می بدوم

به چشم جز اثر عدل تو نمی بینم
به گوش جز خبر جود تو نمی شنوم

اگر چه تخم ثنای تو کشته ام لیکن
به داس غصه شب و روز ریش می دروم

قصیده ای دو کنون نظم کرده ام حالی
اگر بداست و گر نیک من بدان گروم

نشسته منتظر آنک فرصتی باشد
که آن به سمع مبارک رسانم و بروم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.