۳۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰

بزرگوارا سالی زیادت است که من
به جام نظم می مدح تو همی نوشم

ندیده ام ز تو نانی چنانک بر گویم
نیافته ز تو چیزی چنانک در پوشم

به مجلسی که ز جودت مرا سئوال کنند
نهاد باید ناچار پنبه در گوشم

مباش غافل اگر چه من از شمایل خوب
حکیم سیرت و نیکو نهاد و خاموشم

به گاه نظم چو من بر سخن سوار شوم
کشند غاشیه اقران به عجز بر دوشم

به مدح و هجو همه کس گه شکایت و شکر
چو آفتاب بتابم چو بحر بخروشم

به مدح خویش مرا گر صلت همی ندهی
ازین حدیث نه غمگین شوم نه بخروشم

من ار ز هجو تو بیتی دو،برکسان خوانم
نهند تخته دیباهمی در آغوشم

به زر سرخ ز من چون هجای تو بخرند
رضا دهی که به نرخی تمام بفروشم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.