۳۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

خدایگانا جایی رسیدی از رفعت
که چرخ پایه قدر تو در نمی یابد

ز آفتاب عجب مانده ام که می تابد
مگر ز نور ضمیرت خبر نمی یابد؟

به درگاه تو مقیم است فتح از آنکه به حق
چو درگه تو مقام دگر نمی یابد

تویی که نصرت دینی و بر مخلاف دین
بجز ز تیغ تو دولت ظفر نمی یابد

ز بیم خنجر کشور گشای تو بد خواه
چو بخت تو نفسی خواب و خور نمی یابد

چو تیر چار پرت از کمان روانه شود
بجز دو چشم عدو رهگذر نمی یابد

عدوی بی سر و پا می کشد سر از خط تو
چو می برد به کله دست سر نمی یابد

کسی که کان سخن می کند به بحر علوم
بجز محامد جودت گهر نمی یابد

چو موجب است که بر جای من سخای تو را
نواله وقت خورش جز جگر نمی یابد؟

گذشت عمری تابنده ات ظهیر ندیم
ز سایه تو به رحمت نظر نمی یابد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.