۴۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷

بماندیم ما، مستقل شد ارمنستان
(ارمنستان ارمنستان شد ارمنستان)

زبردست شد، زیردست زیردستان
(دستان زیردستان زیردستان)

اگر ملک جم شد خراب، گو به ساقی
(گو به ساقی تو باش باقی تو باش باقی)

صبوحی بده زان شراب شب به مستان
(بده به مستان، بده به مستان)

بس است ما را هوای بستان
که گل دو روز است در گلستان

بده می که دنیا دو روز بیشتر نیست
مخور غم که ایران ز ما خرابتر نیست
بد آن ملتی کز خرابیش خبر نیست
(جانم خراب نیست)

آه که گر آه پر بگیرد
دامن هر خشک و تر بگیرد

بی خبران را خبر رسانید
ز شان بر ما خبر بگیرد
**********

ز دارالفنون به جز جنون نداریم
معارف نه، مالیه نی، قشون نداریم

برفت حس ملت آن چنان که گوئی
به تن جان به جان رگ به رگ خون نداریم
به غیر عشق جنون نداریم

چه خون توان خورد که خون نداریم
نداریم اگر هیچ، هیچ غم نداریم

ز اسباب بدبختی هیچ کم نداریم
وجودی که باشد به از عدم نداریم

پند پدر گر پسر بگیرد
دامن فضل و هنر بگیرد

ما ز نیاکان نشان چه داریم؟
تا که ز ما آن دگر بگیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶ - چه شورها
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.