۱۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴ - از کفم رها

عارف بنا به آنچه در دیوانش نوشته این تصنیف را پس از جدایی از «دوست وفادارش» استادعلی‌محمد معمارباشی بین قم و اصفهان ساخته است (سال ۱۳۲۹ ه.ق).

از کفم رها، شد قرار دل
نیست دست من، اختیار دل

هیز و هرزه گرد، ضد اهل درد
گشته زین در آن در مدارد دل

بی شرف تر از دل مجو که نیست
غیر ننگ و عار، کار و بار دل

خجلتم کُشد، پیش چشم از آنک
بود بهر من در فشار دل

بس که هر کجا رفت و برنگشت
دیده شد سفید، ز انتظار دل

عمر شد حرام، باختم تمام
آبرو و نام، در قمار دل

بعد ازین ضرر، ابلهم مگر
خم کنم کمر زیر بار دل

هر دو ناکسیم، گر دگر رسیم
دل به کار من، من به کار دل

داغ دار چون لاله اش کنم
تا به کی توان بود خار دل

همچو رستم از تیر غم کُنم
کور چشم اسفندیار دل

خون دل بریخت از دو چشم من
خوش دلم از این، انتحار دل

افتخار مرد در درستی است
وز شکستگی است اعتبار دل

عارف این قدر لاف تا به کی
شیر عاجز است از شکار دل

مقتدرترین خسروان شدند
محو در کف اقتدار دل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳ - گریه را به مستی ...
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.