۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۷ - وله ایضا

ای کریمی که در آفاق جهان
نیست چون صیت تو عالم گردی

بحر با همّت تو بسته کفی
صبح با خاطر تو دم سردی

طرفه دردیست فراقت الحق
که دهد یاوری هر دردی

پای مردیم طمع بود ز صبر
خود کسی دید چنان نامردی

کاش چندانش درنگی بودی
که دلم شربتی از غم خوردی

غم هجران تو با من زین بار
بیش از ین پیشترم آزردی

نه بر آن گونه بیازرد مرا
که ازین پیشترم آزردی

آنچنان گرد برآوردم از من
که ز من نیز نخیزد گردی

بودی از شوق گران بار ار نی
باد خود سوی توام آوردی

از پی وصل چنان هجر چنین!
آری بی خار نباشد وردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۶ - و له ایضاً
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۸ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.