۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۰ - ایضا له

ای بر محکّ عقل وجود تو ناسره
ای مجمع مساوی اخلاق یکسره

گر بگذری بر آنکه ز مویی ضعیف تر
چیزی از وتراش کنی همچو استره

گر چه خری تر از خری هیچ نقص نیست
تا مر تراست سیم بخروار در خره

اقبال بین که روی نهادست سوی تو
او را چه می کنی؟ که تو گولی و غتفره

گر خاطر تو تیره و طبعت نبهره است
هم آب تست روشن و هم سیم تو سره

ریشت جوال گوز و بروتت جوال دوز
جمله شکم چو خنب و دهان همچو خنبره

از دست تو برون نتوان کرد زر به دوز
کان دست مرد ریکت قفلست وزر بره

اندر دهان نگیری از بخل آب خویش
از تشنگی اگر رسدت جان به غرغره

شاید کز اهل فضل فزونی به جاه و مال
زیرا که هم گرانی و هم سرد مسخره

هر کو تهی ترست بمعنی به عهد ما
او را بلند تر بود ایوان و منظره

اکنون کز اهل فضل خران بر سر آمدند
تو بر سر آمدی ز خران همچو تو بره



اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۹ - وله ایضاً
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۱ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.