۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۷ - ایضاً له

ای بزرگی که خدمت تو کند
هرکه پیوند جان و تن خواهد

گر جلال تو کسوتی پوشد
مهر را گوی پیرهن خواهد

ور ضمیر تو شمعی افزود
ماه رخشنده را لگن خواهد

شاخ خلق ترا بجنباند
باد چون طیرۀ چمن خواهد

زیور از لطف تو اوام کند
غنچه چون زیب انجمن خواهد

عذر انعامهات را اومید
بکدامین لب و دهن خواهد

آنچنان راستی که عدل تراست
بدعا شاخ نارون خواهد

عاریت از قد بد اندیشت
زلف سنبل همی شکن خواهد

یزک خشمت اوفتد در پیش
هرکجا مرگ تاختن خواهد

رقم خصمیت کشد بر وی
هرکرا چرخ ممتحن خواهد

از لقایت چمن بدریوزه
آب روی گل و سمن خواهد

بوی خلقت شنبد با صبا
از خدا مرگ نسترن خواهد

هر دمی خلق تو بطیرۀ مشک
خون نافه بریختن خواهد

قلمت روی سیاهی عالم
از پی لؤلؤ عدن خواهد

گر کند رأی نظم خاطر تو
از فلک خوشۀ پرن خواهد

نیک شرمنده ام که لطف تو چون
از من بی زبان سخن خواهد

چه طریقست تا بدست آرم
پای مردی که عذر من خواهد؟

عذر این سردی و گران جانی
مگر اروند خویشتن خواهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۶ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۸ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.