۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵ - فی الشّکایه

مرا که هیچ نصیبی ز شادمانی نیست
بسی تفاوتم از مرگ و زندگانی نیست

به روزگار جوانی اگر تو را رنگیست
مرا به جز سیبی رنگی از جوانی نیست

ز من فلک عوض عشوه عمر می خواهد
که عشوه نیز درین دور رایگانی نیست

ز ناروایی کارم شکایتست ار نی
در آب چشمم تقصیر از روانی نیست

برای نظم معیشت همیشه در سعیم
چه سود سعی چو تقدیر آسمانی نیست؟

کسی که او را فضلی چنان که باید هست
گمان مبند که کارش چنین که دانی نیست

در آن جهان مگرم بهره یی بود ز هنر
چو هیچگونه مرا کام این جهانی نیست

چو شاعری ز پی عدّت قیامت راست
سزد که حصّة من زین حطام فانی نیست

چو بهترین هنری در زمانه بی هنریست
مرا چه سود که سرمایه جز معانی نیست؟

پس از سه سال سفر از من این که بستاند؟
که جز فسانه مرا هیچ ارمغانی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴ - ایضاً له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.