۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۴

ما حالی از نشاط کناری گرفته ایم
در سر زجام غصّه خماری گرفته ایم

پرورده ایم دشمن جان را به خون دل
پس لاف می زنیم که یاری گرفته ایم

چندین هزار گلبن شادی درین جهان
ما با غم تو دامن خاری گرفته ایم

دیدم نه بهره بود به معیار مردمی
از دوستی هر که عیاری گرفته ایم

هرگه که دست در سر زلف بتی زدیم
چون نیک بنگری دم ماری گرفته ایم

جز درد دل ز دیده ندیدیم ازین سبب
بر خون دل زدیده کناری گرفته ایم

کردم شمار و در غلطم از همه شمار
عمر خود زهر که شماری گرفته ایم

آیین خوش دلی ز زمانه بر اوفتاد
ما بیهده چرا پی کاری گرفته ایم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.