۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۵

روی بنمای که دیوانه شدم
رحمتی، کز غمت افسانه شدم

شمع رخسار تو نادیده تمام
من دل سوخته پروانه شدم

آشناییّ غمت بود سبب
کز همه شادی بیگانه شدم

باغم دل شکنت در پنجه
من بی دل که چه مردانه شدم

دام زلف تو ندیدم بر راه
ناگهان شیفتة دانه شدم

آرزوی لب میگویم خاست
نزگزافی سوی میخانه شدم

هوس زلف چو ز نجیرم کرد
نه ز بی عقلی دیوانه شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.