۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۳

من نه آنم که ز کویت بجفا بر گردم
یا ز عشق تو بصر گونه بلا برگردم

بیقینم که چو زلف تو نیاید بکفم
نافه یی، گر بهمۀ چین و خطا برگردم

جان شود قالب من و تو بر تو کر یک دم
بسر کوی تو چون باد صبا بر گردم

قبلۀ جان منسست آن خم ابروی بطاق
زان نماز آورم او را که سزا برگردم

من و برگشتن ازین قبله؟ که می فرماید؟
رخصتی بایدم از خطّ تو تا برگردم

لطف از آن افزونتر؟ صورت از آن موزون تر؟
دل ازین پرخون تر؟ ایمه چرا برگردم؟

زلف و روی و لب و دندان و خط و خالش بین
با کجا عشق نبازم؟ ز کجا برگردم؟

گر بشمشیر جفاهام پی جانم بزنی
حاش لله که بجز گرد وفا برگردم

گر تو دشنام و جفاهام از آن می گویی
تا چو سخت آیدم از کوی شما برگردم

از تو ما را طمع کشتن و خون ریختن است
نیست ممکن که بدشنام و جفا برگردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.