۲۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳

نام تو برم زبان بیاساید
یاد تو کنم روان بیاساید

در بر گیرم ترا سرا پایم
تا مغز در استخوان بیاساید

الّا غم تو نماند در عالم
چیزی که دلی از آن بیاساید

بوس تو نیازموده ام لیکن
دشنام دهی که جان بیاساید

تشویق و فتور طرّه و غمزه
گر بنشانی جهان بیاساید

حیفی دانی بزرگ اگر جانم
از جور تو یک زمان بیاساید

آسایش ده تو نیز یک ساعت
تا این تن ناتوان بیاساید

بگشای بشب نقاب تا گیتی
از نعرۀ پاسبان بیاساید

بردار ز جهره زلف تا خورشید
از گردش آسمان بیاساید

بردوز لبم زناله تا یک شب
گوش فلک از فغان بیاساید

بیک نفسم ز شغل آمد شد
وقتست که ناگهان بیاساید

تا خوابگه سگ درت باری
از زحمت این گران بیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.