۳۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷

هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست
آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست

نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان
اختیارش از جهان جز مستی و نظّاره نیت

تا صبا شد حلّه باف و ابر شد گوهرفشان
هیچ لعبت در جهان خالی ز طوق و یاره نیست

گل ز بلبل طیره شد، زان جامه برخود پاره کرد
زآنکه پر گویست و او را طاقت گفتاره نیست

ساغر لاله اگر بشکست بر جای خودست
زانکه جای کاسه بازی مغز سنگ خاره نیست

از لب سوسن چو رنگ و بوی شیر آید همی
پس برای چه چو غنچه بسته در گهواره نیست؟

نسترن بر گلبن و برگ شکوفه در هوا
از طریق صورت الّا ثابت و سیّاره نیست

از درون پیرهن رنگی ندارد حسن گل
ز آنکه او را مایۀ خوبی بجز رخساره نیست

گر جهد بیرون ز سنگ خاره آتش پاره ها
لاله را از سنگ خاره جسته آتش پاره نیست

در میان سرو و سوسن رطل می باید گران
مجلس آزادگانرا از گرانی چاره نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.