۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴

گل رخت به باغ در فکندست
وز چهره نقاب بر فکندست

بر راه صبا ز شکل غنچه
صد صرّۀ پر ز زر فکندست

اسباب نشاط و عیش عالم
نوروز به یک دگر فکندست

شد تشنه به خون لاله سوسن
زین روی زبان به در فکندست

چون نافۀ مشک نا رسیده
لاله همه کوه و در فکندست

آمیخته خون و مشک با هم
بی قیمت و بی خطر فکندت

آهویی رمیده گویی آن را
از ترس به رهگذر فمندست

آب دهن سحاب نرگس
در دیده ی بی بصر فکندست

بلبل ز قدوم گل در اطراف
آوازۀ شور و شر فکندست

از آب سنان کشیده سوسن
وز آتش گل سپر فکندست

ز اندیشه به خویشتن فرو شد
تا بر رخ گل نظر فکندست

گویی همه شب شراب خوردست
نرگس که چو مست سرفکندست

نی نی که ز شرم چشم یارم
خود را به خراب در فکندست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.