۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۸۹

ماه رویا قصدِ جانِ مردمِ بی‌دل مکن
کار بر بی‌چارگانِ ممتحن مشکل مکن

روزگارِ عاشقان و بی‌دلان برهم زدی
توبه‌های زاهدان و صالحان باطل مکن

چشم را رخصت مده بر خونِ ناحق ریختن
زلف را دام از برایِ‌صیدِ بی‌حاصل مکن

دلبرِ پیمانشکن را عاقبت محمود نیست
در میانِ آن جماعت خویشتن داخل مکن

عشقت از من برد صبر و عقل و هوش و دین و دل
ترکِ این بی‌صبر و عقل و هوش و دین و دل مکن

خستگان را نوش‌دارو ده ز لب بی‌زهرِ چشم
بر کنارِ آبِ حیوان شربتِ قاتل مکن

دوش با من گفت ملّاحِ خرد کای بی‌خبر
آشنایی در محیطِ بحرِ بی‌ساحل میکن

بانگ بر من زد خیالِ دوست کای دشمن پرست
حشو می‌گوید خرد فرمانِ آن غافل مکن

یا به رغبت کن نزاری جورِ خوبان اختیار
یا به غفلت بر سرِ کویِ بلا منزل مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.