۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۶۲

تنم جایی و دل جایی ندارم زهره ی گفتن
دلم آن جا و تن زاین جا ندارد قوت رفتن

کسی کآشفته ی اویم ندانم با که بر گویم
یکی محرم همی جویم که داند راز بنهفتن

چو ماه از پرده شد پیدا تحمل کی کند شیدا
که را باشد درین سودا مجال خوردن و خفتن

که را آن زهره و یارا که گوید رحم کن یارا
وگر او رد کند ما را که خواهد در پذیرفتن

شود از طعنه ی مردم امیدم گم مرادم گم
اگر ممکن شود انجم ازین طارم فرو رفتن

اگر در بحر نفتادی صدف را سینه نگشادی
چنینش دست کی دادی نزاری را گهر سفتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۶۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.