۳۱۵ بار خوانده شده
چه بایدم دلِ شوریده درجهان بستن
که راست طاقتِ چندین به صبر بنشستن
اگر ز مطرب و میخانه توبه دادندم
هنوز توبه نکردم ز توبه بشکستن
گدایِ کویِ خراباتیان بُدن به از آنک
به عنف سلطنتی کردن و دلی خستن
به مذهبِ من اگر عارفی تفاوت نیست
ردا فکندن و زنّار بر میان بستن
کمالِ اهلِ تصوّف به چیست میدانی
به معرفت، نه به برجستن و فرو جستن
نتیجه ای ز کراماتِ اولیا آن است
که هم چو مریمِ دوشیزهاند آبستن
نزاریا چه کنی قصه چاره چیست همین
ز خویشتن ببریدن به دوست پیوستن
گرت مقامِ قرار آرزو کند باید
ز استحالتِ دنیا و آخرت رستن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
که راست طاقتِ چندین به صبر بنشستن
اگر ز مطرب و میخانه توبه دادندم
هنوز توبه نکردم ز توبه بشکستن
گدایِ کویِ خراباتیان بُدن به از آنک
به عنف سلطنتی کردن و دلی خستن
به مذهبِ من اگر عارفی تفاوت نیست
ردا فکندن و زنّار بر میان بستن
کمالِ اهلِ تصوّف به چیست میدانی
به معرفت، نه به برجستن و فرو جستن
نتیجه ای ز کراماتِ اولیا آن است
که هم چو مریمِ دوشیزهاند آبستن
نزاریا چه کنی قصه چاره چیست همین
ز خویشتن ببریدن به دوست پیوستن
گرت مقامِ قرار آرزو کند باید
ز استحالتِ دنیا و آخرت رستن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.