۳۰۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۶

ساقی فدای جان تو بادا هزار جان
بر نیم جان تشنه ی ما زن بیار جان

مستغرق محیط خیالیم و کس نبرد
زین بحر جز به کشتی می برکنار جان

یار آن بود که چون دم اخلاص زد به صدق
در دوستی دریغ ندارد ز یار جان

خود مستعد بود به وفا هم چو یار دوست
خود معتقد کند چو در افتد نثار جان

جامی به کف گرفته و جانی فدای دوست
جز بهر دوست باز نیاید به کار جان

کو مجلسی که نبودش اغیار در کنار
تا در میان نهیم به شکرانه وار جان

ساغر بیار ساقی و گو زود نوش کن
بر باد و خاک و آب و هوای نهار جان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.