۳۱۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۲

بیا تا کژ نشینم راست گویم
غلامِ قامت چالاک اویم

بَروبالا از این خوشتر نباشد
سخن در سرو دارم راست گویم

همه کس را نظر بر روی خوب است
که نی من فتنه‌ی روی نکویم

اگر بازم ملاقاتی دهد دست
به کامِ‌دل علی رغم عدویم

مگر چشمم فتد روزی به چشمش
مگر روزی رسد رویش به رویم

بناگوش چو نسرینش ببوسم
گریبانِ عرق چینش ببویم

به دامِ من درآید مرغ امّید
به کامِ من برآید آرزویم

چه سودا در سرم می‌گردد از دوست
ازین گِل چون نزاری سر بشوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.