۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۲۹

دل گم کرده‌ی خود را ز کجا می‌جویم
روز و شب در طلبش گرد جهان می‌پویم

مگر از آهِ دلِ سوخته یابم اثری
هر کجا می‌رسم از خاک هوا می‌بویم

تا مگر زو خبری یابم و بویی شنوم
غمِ دل با همه کس می‌روم و می‌گویم

خود سر از پیش نیارم ز خجالت برداشت
که ببرد آتشِ این حادثه آب از رویم

بر دلِ شیفته آخر چه ملامت که هنوز
به هوس میل نظر می‌رود از هر سویم

منم اکنون و نزاریِ به زاری زاری
که نه زورست و نه زر در کف و در بازویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.