۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۳

دلبرا شیفته ی قامت و بالای توام
کشته ی غمزه ی مستانه ی شهلای توام

روز نوروز و همه خلق به خود مشغولند
من مشتاق در اندیشه ی سودای توام

نکنم شیفتگی پس چه کنم معذورم
نشنوم پند که در بند همه جای توام

این محال است که گر چند بکوشم بسیار
صبر ممکن شود از روی دل آرای توام

از توام صبر محال است که مولای منی
بر منت حکم روان است که لالای توم

فتنه ام بر دهن چون شکر شیرینت
توتی آینه ی روی مصفای توام

همه در وصف لب چون شکرت می گویم
خود تودانی که نزاری شکرخای توام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.