۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۲

عجب مدار خراباتیی چنین که منم
اگر به کوی خراباتیان بود وطنم

کنشت و کعبه به فرمان روم خدا مکناد
که در ضمیر من آید که من به خویشتنم

خودی خود چو براندازم آن چه ماند اوست
که دوست هم چو وجودست و من چو پیرهنم

ز پیر خرقه فرو مانده ام عجب که مرا
به هرزه توبه چرا می دهد چو می شکنم

تفاوتی نکند دشمن ار به دفع نظر
دو دیده برکندم دل ز دوست برنکنم

اگر به دست خودم می کشد به هر مویی
سری برآورد از ذوق تیغ دوست تنم

و گر به خاک فرو گویدم نزاری کو
هزار نعره برآرد که اینک از کفنم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.