۲۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۷

جان برای تو که هم دردی و هم درمانم
سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم

با تو چون قامت تو از دگران آزادم
بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم

لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم
در سر اندوه تو چون آب ز بر می خوانم

عشق روحانی سوزان تر از این ممکن نیست
کز تف آه جگر برق همی سوزانم

گر خیالی ست کسی را و تصور بندد
کز تو برگردم و خو باز کنم نتوانم

دیده بر قبضه ی ابروی کمان دارم و تیر
بر جگر میخورم و روی نمی گردانم

شب هجران تو گر تا به قیامت باشد
دیده بر هم نزنم ور مژه خون افشانم

گر سگم خوانی و کس باز نزاری خواند
دهنش بشکنم و یا سه بدو برسانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.