۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۶

در انتظار وصال تو عمر می گذرانم
قرار عهد بر این بود و من هنوز برآنم

چه روزگار به سر برگذشت و عمر به سر شد
که من ز دست تو بر سرزنان و جامه درانم

تو فارغ از من و من از پی قدوم وصولت
دو دیده بر سر ره مانده هم چو منتظرانم

اگر چه در نظر صورتم به شکل نیایی
ولی به چشم ملاقات معنوی نگرانم

{در متن چاپی افتادگی دارد} با رقیب کوی تو گفتم
اگر به لطف نمی خوانیم به قهر مرانم

جواب داد که این جا مگرد بیش و حذر کن
که من ملازم این در به دفع کژ نظرانم

محیط عشق و به گرداب درفتاده چه کوشم
دگر زمانه نه ممکن که افکند به کرانم

ز بس که بر سر سودا کشیده می کنم اقداح
سبک شدند دماغ و دل از شراب گرانم

بهشت نقد نزاری تویی و بس که مذکِّر
به حور نسیه نیارد فریفت چون دگرانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.