۲۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۵۴

من زدست ساقیان غیب صهبا می خورم
تا نپنداری که در بیغوله تنها می خورم

مونسم کروبیان‌اند و گمان خلق آنک
با مقیمان مقامات زوایا می خورم

کرده زانوها به کش بنشسته خوش در کنج خویش
باده با فردوسیان پیدا و پنهان می خورم

هم ز بی ترتیبی و بی التفاتی های ماست
گر قفایی گه گه از بد خوی حاشا می خورم

بی محابا رفته ام تشنیع ازین جا می زنند
راز پیدا کرده ام سیلی ازین جا می خورم

اختیاری نیست هر کس را کز آن می می دهند
نیست بر من عیب اگر دیوانه آسا می خورم

عاقلان گو بر من بی دل مگیرید این خطا
مست لا یعقل شدستم بی محابا می خورم

تا نپنداری به خود در می تصرف می کنم
بر کفم هر دم سروشی می نهد تا می خورم

چیست چندین طمطراق البته در دیر مغان
با نزاری بر نوای زیر شش تا می خورم

زحمت وجع المفاصل را چو زایل می کند
اندک اندک گه گه از بهر مداوا می خورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.