۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۹

یاد باد آن شب که در بیت الحرم
خلوتی کردیم با یاران به هم

باده می خوردیم و طبلک می زدیم
ز اوّل شب تا به وقت صبح دم

دولتی بگذشت بر ما کان چنان
دولتی نگذشت بر پرویز و جم

کردم این معنی سوال از عقل دوش
با دلی پر نفرت و طبعی دژم

گفتم آن بیداری ای بد گفت لا
گفتمش خوابی بد آن گفتا نعم

گفتم آیا باز بینم خویش را
در میان آن همه حور و صنم

گفت اگر بینی نبینی جز به خواب
ماجرا کوته کن ای کوته قدم

قصه یی دارم که گر وصفش کنم
از بیانش در خروش آید قلم

گر شبی دیگر به روز آرد چنان
با وجود آرد نزاری از عدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.