۲۷۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۳

چرا چنین شب و روز انتظار می دارم
که چشمِ مرحمتی زان نگار می دارم

به یادِ سیمِ بُنا گوش و عقدِ زیورِ او
همیشه لعل و گهر در کنار می دارم

بسوختم چه کنم گرچه طاقتم برسید
به صد مجاهده صبری به کار می دارم

اگرچه سست رکابم بر اسبِ صبر و قرار
لگام بر سرِ عهد استوار می دارم

چو فاش کرد نهانِ دلم تسلّطِ عشق
سرشک بر مژه زان آشکار می دارم

دلم پر آتش و چشمم پر آب می باشد
ز بس که آرزویِ رویِ یار می دارم

به خواب نیز نمی بینمش که شب تا روز
ز ناوکِ مژه در دیده خار می دارم

اگرچه از منِ مظلوم کس نمی شنود
ولی تظلّمِ خود برقرار می دارم

ز یار هیچ شکایت نمی کنم نی نی
فغان ز بختِ نزاریِ زار می دارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.