۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۶

دگر باره پیرانه سر درفتادم
به چنگالِ شوخی دگر درفتادم

گذر بر صراطِ رهِ عشق کردم
بلغزید پایم ز سر در فتادم

ز بس کآرزومند بودم به شیرین
ز بی طاقتی با شکر درفتادم

ملامت مکن گو مشنِّع ز خوبان
حذر کن که من معتبر درفتادم

به چاه زنخدانِ یوسف جمالی
ز دستِ دلِ بی خبر درفتادم

چه برمن برفت از قضا ای عزیزان
که بی اختیار از قدر درفتادم

صوابِ شما احتیاط است اگر من
به دامِ خطا و خطر درفتادم

از آن شد چنین روزگارِ نزاری
به زاری که بی سیم و زر درفتادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.